۱۳۸۷ دی ۵, پنجشنبه

چی بگم هر چی بگم کم گفتم


دیروز 3 تا فیلم سینمایی ایرانی دیدم. اصلا مایه تعجب نیست که بگم فقط یکی از این فیلما ارزش این رو داره که اگه دارین از بیکاری میمیرین و حوصلتون دیگه واقعا سر رفته نگاش کنین...

ولی... حرفی که دیشب قبل خواب به نظرم رسید که بگم هیچ ربطی به فیلم و اینا نداره. البته من بعد از بهتر فکر کردن به این نتیجه رسیدم که خودم رو سانسور کنم، فقط اشارتی میکنم که عاقل را اشارتی کافیست... ولی نه. اصلا روی سخن با عقلا نیست. کسانی که خودشون رو عاقل فرض می کنن و تست IQ یوشون شونصد و خورده ای میشه نخونن. اصلا به کارشون نمی آد.

چه حالی داره سالن تاریک سینما؛ وقتی کانون توجه اصلا پرده ی بوقلمون سینما که هر لحظه یه رنگه نیست. بلکه جایی که تو نور هر رنگی قشنگه. جایی که وقتی سرت رو برمی گردونی اونم توجه ش به توست. چه حالی داره وقتی که...

پ.ن. اون فیلمی که ارزش نگا کردن (دقت کن نگفتم دیدن) رو داشت اسمش "دایره زنگی" بود. کارگردانشم یادم رفته...

هیچ نظری موجود نیست: