۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

خیانت


امروز فیلم The Duchess را نگاه کردم. در حال حاضر از شدت انزجار دستهایم میلرزد. من در مقابل خیانت کاملا بی سلاح هستم و این پدیده را به هیچ عنوان درک نمیکنم. وقتی با این مایه ی ننگ تمام بشریت مواجه میشم میترسم، تمام وجودم را غضب غیر قابل وصفی فرا میگیرد و از نفرت و انزجار سرشار میشوم.

این فیلم خیانت را به پست ترین شکلهایش نمایش میدهد. در آن مرد های زن دار با زنان دیگر بدون شرمندگی رابطه برقرار میکنند. مردان به خود این اجازه را میدهند که به زنان شوهر دار ابراز علاقه کنند و از این موضوع شرمسار که نیستند، هیچ، آن را مایه فخر هم میدانند. در آن زنان شوهر دار به مردان دیگر آشکارا ابراز علاقه میکنند و این را حق خود میدانند که با آنها نزدیکی کنند. در آن زنان از اینکه با شوهر دوستانشان رابطه برقرار کنند سرافکنده نمی شوند. در آن تمام اینها بدون ذره ای احساس گناه و عذاب وجدان به زندگی عادی خود می پردازند و باز هم به این کارهای پست مبادرت میکنند.

و من میدانم که این ها نه فقط در فیلمها اتفاق می افتد بلکه در واقعیت در اطراف ما در تمام عصرها در همه جا و همیشه رخ میدهد و بشر با آن سازگاری میکند. نه فقط سازگاری میکند، بلکه از آن راضی است و آن را طبیعی میشمرد و آن را آنچنان به تصویر میکشد که گویی این است روش زندگی. گویی میخواهد مستانه فریاد بزند ای تمام عالمیان بشتابید و ببینید و فرا بگیرید روش زندگی در این دنیای کثیف را.

آیا من اشتباه میکنم یا تمام بشریت؟ آیا اینکه من نمیتوانم این چنین فشاری را تاب بیاورم و آن را پس میزنم غیر طبیعی است؟ آیا من باید نگاه خودم را عوض کنم به این جهان پست، به این روزگار بیشرم؟

به من بگویید. بگویید که من اشتباه نمیکنم. بگویید که هستند هنوز کسانی که اینچنین فکر میکنند و به اخلاقیات پایبندند. به عهد خود وفا میکنند و عهد شکنی را روا نیمدانند. بگویید که وفا زنده است. بگویید که دوستی وجود دارد. بگویید که ...

آآآآه. چه بگویم که حافظ هم این درد را تسکین نمیدهد. کجاست نوشدارویی از برای جگر سوخته ام؟

هیچ نظری موجود نیست: