۱۳۸۷ دی ۱۰, سه‌شنبه

از پس پرده


امروز صبح داشتم فکر میکردم که چندین وقته که حرف دلم رو نزدم. البته نه اینکه نزده باشم، ولی چون تو این بلاگ مینوشتم دائم مثل اینکه بخوام از پس پرده حرف بزنم. همش یه پرده ای یه حجابی جلومه. اذیتم میکنه.
امروز با خودم گفتم گور بابای هرچی بلاگ و حال شیرینگم کرده، شب میرم سراغ دفترچم و هرچه دل تنگم بخواهد میگویم. الان شب شده، بازم همینجام.

هیچ نظری موجود نیست: