۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

نوشتن


یه چندتا مطلب در مورد نوشتن به ذهنم رسیده:

۱- نوشتن مال کسیه که می‌خونه.
۲- نوشته باید وقتی به ذهن می‌رسه نوشته بشه. اگه عقب بیوفته و بندازی برای بعد، چه بسا که اصلا روی کاغذ! نیاد.

همین! :)

۱۳۹۰ خرداد ۵, پنجشنبه

داستان پروانه


بامدادی را به خاطر آوردم که پیله کرمی را بر تنه درختی یافته بودم. درست هنگامی بود که پروانه‌ی داخل پیله در تلاش بود آن را سوراخ کرده و خارج شود. قدری تأمل کردم ولی کار و تلاش او در نظرم طولانی آمد و صبرم لبریز شد. خم شدم و با نفس خود بر آن دمیدم. سعی بسیار داشتم او را گرم کنم. ناگاه معجزه‌ای در برابر دیدگانم به وقوع پیوست. محفظه باز شد و پروانه آهسته آهسته به بیرون خزید. هیچ‌گاه وحشت خود را از ملاحظه بالها‌ی تا خورده و چروکیده‌ی آن حشره فراموش نمی‌کنم. پروانه بدبخت با تمام قدرت خود تلاش می‌کرد تا آنها را از هم باز کند. و من سعی داشتم با حرارت نفس خود او را یاری کنم. ولی ثمری نداشت. می‌بایستی عمل خروج او از پیله با حوصله انجام پذیرد و باز شدن بالهای ظریفش محتاج به اثر تدریجی اشعه خورشید بود. لیکن دیگر دیر شده بود.

زوربای یونانی ص ۱۵۵

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

خواسته‌ها


لعنت به بشر. هر چه بزرگ‌تر می‌شوی و چیز‌های بیشتری می‌بینی، چیزهای بیشتری نیز می‌خواهی. زمانی را یاد دارم که تمام خواسته‌هایم در داشتن یک اسیلسکپ خلاصه می‌شد. ولی حالا دستگاه CNC، پرینتر‌۳ بعدی و غیره بخش کوچکی از آرزو‌هایم را تشکیل می‌دهند. لامصب تمامی ندارد.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

تناقض استوک دیل

همه ما ناامیدی و اتفاقات شکننده را جایی در طول مسیر زندگی تجربه می‌کنیم، شکست‌هایی که هیچ «دلیلی» برایشان وجود ندارد و نمی‌توان کسی را به خاطر آن‌ها مورد سرزنش قرار داد. ممکن است یک بیماری باشد، یا شاید یک جراحت، یک تصادف، ممکن است از دست دادن کسی که دوستش داریم باشد، یا گرفتار شدن در جنگ و اسیر شدن در اردوگاه اسرای جنگی. انچه افراد را از هم متمایز می‌کند، وجود یا عدم وجود مشکلات نیست، بلکه نوع مقابله افراد با مشکلات گریز‌ناپذیر زندگی و دست و پنجه نرم کردن با چالش‌های زنگی است.

از خوب به عالی، جیم کالینز