۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

چنار


بالاخره چنار هم آمد. باید بگویم که چنار یک بلاگ گروهی است. یعنی کار گروهی هم درش صورت میگیره که من خیلی دوست دارم.
4 نفر از فرزانگان روزگار مطالبشون رو توی چنار مینویسن.

من همین جا از همشون تشکر میکنم. مطالبی که مینویسن واقا جالبه. نشون میده که به مسائل و مشکلات واقعا فکر میکنن. نه مث من که همنجوری شرتی پرتی از روی شکمم هی حرف زیادی میزنم.

خلاصه که خدا قوت. ممنون از بلاگتون.

چه هشیار و چه مست


عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت|| که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم وگر بد تو برو خود را باش||هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست||همه جا خانه عشقست چه مسجد چه کنشت

این رو از وبلاگ دوستم برداشتم.

بعله آقا. تو برو خود را باش.


90(3)


2 میلیون. بیش از 97% موافق. رای گیری معروف آری یا خیر جمهوری اسلامی هم 92% بود.

درست است. کمپین 5 میلیون sms شکست مفتضحانه ای داشت!! ولی توجه کنید که رکورد قبلی فقط 1.5 میلیون بود. و 2 حدود 33% بیشتر از 1.5 است.

امروزِ فردوسی پور را دوست داشتم. شاد و سرزنده و پرغرور.

پ.ن. چقدر درصد داشت این پست.

۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

چیزی که نداری


آدم بهتر است، قول چیزی که هنوز ندارد را به کسی ندهد. چون این امر باعث میشود اشتیاقش برای به دست آوردن آن چیز کم شود.

من این را میدانستم. ولی فکر میکردم همه جا درست نباشد. و برای مثال فکر میکردم که در مورد درس و دانش صادق نباشد. ولی ترم گذشته به من ثابت کرد که این گفته در مورد دانش هم درست است.

پ.ن. آقا 15 روز شد. هنوز هم سکوت؟

عربستان و بورسیه


در ادامه جوابم برای آقا سینا، سری به اینجا بزیند. این یکی از کارهایی است که دولت میتواند با پول بیت المال مردم ایران انجام دهد.

به جای اینکه برای مثال مجلس ملی-اسلامی -که باید به دنبال دفاع از حقوق مردم این کشور، یعنی ایران، باشد- به جای اینکه بازسازی پارلمان فلسطین را به عهده بگیرد( که من نمیدانم مجلس از کی تا حالا ساختمان ساز شده، یا از کی تا به حال مجلس بازوی اجرایی پیدا کرده) میتواند قوانینی برای انجام کارهای اینچنینی تصویب کند.

در اینجا کلی حرف می آید به ذهنم که بگویم، یکی دوتا که نیستن این مسائل، ولی در نهایت با افسوس فراوان خاموش میشوم و سخنم نمی آید.

راز


در این لحظه پر شور تاریخی، طی مراسمی خاص و غرور آور، بلاگ راز را به لیست بلاگهای تحت تعقیب اضافه کردم.

۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

مفسد فالارض


شانس آورد که در این دو روز اینترنت نداشتم. وگرنه هرچه از دهانم خارج میشد را به دستانم دیکته میکردم تا بنویسند.

این است افتخار دولت با نظریه آخوندیسم. این است غرور و افتخار این پست فطرتهای تفرقه افکن. دوست صمیمی ات، بعد از سالها دوستی و رفاقت، بعد از آنهمه دوران، با یک مَن ریش بی آید جلویت و بگوید: تو از دین خارج شده ای، عقلت را تعطیل کرده ای و عوامانه رفتار میکنی و حرف میزنی و من از تو برائت میجویم و حکم تو حکم مفسد فالارض است و خدایت را هم شکر کن که به خاطر سالهای دوستی از خونت میگذرم.

ازش میپرسم، چگونه به این نتایج افتخارآمیز رسیدی؟

میگوید: خدای من، در دین آسمانی، که برای هدایت بندگانش به وسیله پیامرش( (ص) ) فرو فرستاد، به من دستور داده که از همنشینی با همچون تویی پرهیز کنم که اگر چنین نکنم جای من در دوزخ خواهد بود. و من با عقلم به این نتیجه رسیده ام که خدا است و دینی دارد و پیامبری فرستاد و آن پیامبر همانا حضرت محمد ( (ص) ) است و کلامش بدون کوچکترین تغییری به من رسیده و من از جهت حق طلبی و خداجویی، خون تو را مباح میدانم.

حالا شما خودت را بگذار جای من. از طرفی میخواهی این احمق کچل را بغل کنی و از این مصیبتی که دچارش شده حفظ کنی، از طرفی دلت میخواهد هر چه فحش ک دار آب دار و درست حسابی است نثار آن آخوند بی پدر مادری که این خزعبلات را یاد این بدبخت داده بکنی. واز طرفی میدانی که این به خاطر وجود این رژیم خون خوار است و دوباره درجه نفرتت به اوج میرسد. و از طرف آخر هم باید حرفی بزنی.

میگویم تو که عقلت را تعطیل نکرده ای و ازش به نحو احسنت استفاده میکنی و خدایت ورای این چیزیست که ما به عنوان خدا قبول کرده ایم، بیا و مرا از این تاریکی خارج کن و برایم بگو که چگونه با عقلت به این همه نتیجه درخشان و خیره کننده رسیده ای؟

میگوید نه خب، من به این نتیجه هم رسیده ام که عقلم کامل نیست و فقط با عقل به تمام این حرفها نرسیده ام. با عقل به همان خدا رسیدم فقط...



خلاصه... سرت را درد نیاورم، باقی اش تکراری است و همه میدانیم که نمیشود آقا جان.

دست آخر گفتم اگر فکر میکنی که با طرد کردن من از این آزمایش الهی سر بلند بیرون خواهی آمد و همانا بهشت برین با تمام مافیه جایگاه ابدیت خواهد بود، چاکرتم هستم.


ولی تو بگو با این درد چه کنم؟

۱۳۸۷ بهمن ۴, جمعه

نمره و طول ترم


امتحانات بالاخره تمام شد. ولی این ترم آن طور که برنامه ریزی کرده بودم، نتوانستم معدلم را دوباره ببرم بالای 17. شاید حتی معدلم کمتر از 17 بشود دوباره.

ولی یک چیز رو یاد گرفتم، و آن اینکه در درسی نمره ای که میخواهی را می آوری که در طول ترم به آن اهمیت داده باشی. البته، این استثنا هایی هم دارد.

مثلا الکترونیک را در طول ترم یک بار هم نگاه نکردم، ولی بالا ترین نمره را گرفتم. و این به این خاطر بود که استاد میان ترم را صحیح نمیکند. و در مقابل مخابرات که در پایان ترم نمره خیلی بالای 16 (بالا ترین نمره در پایان ترم 16.75 بود.)را گرفته ام، اما به دلیلی که استاد میان ترم را هم لحاظ میکند، 13 شدم در کل که خیلی پایین است.

البته با این همه هنوز هم سیستم شب امتحان جواب میدهد. ولی به شرطی که امتحانات میان ترم را هم جزء امتحانات بگیری. که این ترم من نگرفتم و معدلم کم شد.

پس نتیجه منطقی این است که واقعا نیاز نیست به درس اهمیت بدهی در طول ترم، فقط کافی است که میان ترم را هم درس بخوانی. نه دیگه، گوش نمیکنی. ببین، گفتم نمره ای که دلت میخواهد. بالا ترین نمره الکترونیک 18.5 بود که من دوست ندارم. نمره ای که دوست دارم 20 یا دیگر 19.5 است. که در آزمایشگاه ها گرفتم که واقعا در طول ترم برای آنها زحمت کشیده بودم.
پس همانی که اول گفتم. باید به درسهایی که دوست داری نمره بگیری در طول ترم بها بدهی و واقعا زحمت بکشی. آن استثنایی که گفتم منظورم الکترونیک نبود که با وجود اینکه زحمت نکشیده بودم، نمره ی نسبتا خوبی گرفتم. استثنا این است که ممکن است خیلی خیلی هم زحمت بکشی، ولی استاد محترم بشا.. ببخشید، نمره پایینی بدهد. که تجربه این را هم داشته ام.

پ.ن.اینترنت ای دی اس ال هم چه نعمتی است. یادم رفته بود که سر ماه است و باید حسابم را شارژ کنم و الان با دایال آپ وصل هستم. چه عذابی ست.

۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

پیر مردی رفت


چهره ی بشاش و خندان دکتر اژه ای از ذهنم پاک نمی شه. همینطور جلسات 19 ام رمضان رو یادم نمیره.(19 ام بود؟) وقتی که من با پررویی تمام میخواستم حرفم را -به نظر آن موقع ام- به یک پیرمرد حالی کنم که علاقه ای ندارد به حرفهایم توجه کند. ولی الان میفهمم که چقدر با صبر و عطوفت به حرف من توجه کرد و چقدر اصرار و تکرار بیجای من بی احترامی بود. و او همچنان با لبخند به حرفهای من گوش میکرد.

من وقتی در آن جلسات شرکت کردم و متوجه شدم که آرزوی قلبی ایشان بازگشت نخبه گان به مملکت است و با وجود اینکه سالها از هجرت بسیاری از آنها گذشته بود، ایشان همچنان امید داشتند، واقعا احساس غرور کردم.

من به عنوان یک سمپادی، دکتر جواد اژه ای را دوست داشته ام و میدارم. و همیشه به خاطر زحمات ایشان از ایشان سپاسگزار خواهم بود.

ایشان حق پدری به گردن تمام سمپادی ها دارند.

از اینجا بخوانید که بر سر چه ماجرای مسخره ای عذرش را خواستند.

در مقابل جایگزین ایشان(در حالی که نمیدانم کیست) یک حالت خوف و رجا دارم. خوف از اینکه اندیشه سمپادی نداشته باشد و با کج فهمی تمام تلاش های 20 ساله دکتر اژه ای و بسیاری دیگر را بر باد دهد. و امید به اینکه شاید کسی بی آید که بتواند سازمان را از این باتلاقی که در آن گرفتار شده و تاثیرش را میتوان در دانش آموزان امروزی سمپاد دید، خارج سازد و افق های تازه ای را برای سمپاد به نمایش بگذارد.

ولی هر چه که هست، حذف کردن دکتر اژه ای با کوله باری از تجربه که بعضا به قیمت گزافی کسب شده اند کاری بس نابخردانه خواهد بود.

ولی با این حال من که هستم که بخواهم نظری بدهم؟

پ.ن. عنوان پست را پیرِ مرد نخوانید. بخوانید پیر مرد (با سکون در ر اول).



۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

غلط املایی


باور بفرمایید که دیگر خودم هم از دست خودم ذله شده ام. از بس در این پست هایم غلط املایی دارم و به مرور با تذکر دوستان عزیز آنها را تصحیح میکنم.

اصلا راضی نیستم. ناسلامتی در یکی از سختترین رشته های تحصیلی در یکی از بهترین دانشگاههای کشور تحصیل میکنم.(البته بگذریم که تمام تستهای ادبیات مربوط به املا را غلط زدم.) ولی باز آبروی هر چه دانشجو است را برده ام.

دوستان اگر راه حلی کاربردی دارند برای حل مشکل دیکته به دیده منت آن را میپذیرم.

از قبل-به دلیل اینکه این راه حل را قبلا داده اند- اشاره میکنم که مطالعه ام کم نیست. در ضمن با این مشکل تقریبا 12 سال است که روبرو هستم.

۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

اوباما


بالاخره این آقای اوباما هم مسئولیت خودش رو تحویل گرفت. چیزی که در این مرد برای من جالب است، آرامشی است که در هنگام سخن گفتن در او حس میشود.

امیدوارم این مرد آرام بتواند این سران حکومتی مارا از خر شیطان پیاده کند.

90(2)


واقعا که! چقدر آزادی وجود دارد در این مملکت گل و بلبلمان. و چقدر مسئولین از هر حربه ای برای جلوگیری از بیان نظر مخالف استفاده نمیکنند.
تنفس در این هوا برایم سخت شده.

امشب به طرز مشکوکی مسابقه smsای پر سابقه 90 با مشکل فنی مواجه شده بود. کمپین 5 میلیون sms در نطفه خفه شد.

به برادران اطلاعات تبریک میگویم. عملکردشان عالی است. ولی نمی دانم چرا همیشه از تواناییشان برای سرکوب مردم استفاده میکنند.

۱۳۸۷ دی ۳۰, دوشنبه

90


با شرکت در کمپین 5 میلیون sms از برنامه 90 امشب حمایت کنید. تا به مسئولین نشان دهیم که انتقاد کردن و روشن و صریح صحبت کردن، پایمال کردن خون شهدا و مخالفت با نظام نیست.

براندازی نرم


به نظر شما براندازی نرم کدام است؟

1) خودت مثل بچه آدم، خیلی نرم پاشو برو بیرون.
2) خیلی نرم با یک اردنگی بیرونت میکنم.
3) خیلی نرم بات حرف میزنم و متقاعدت میکنم که بری بیرون.
4) قسمت نرمش برای فریب افکار عمومی ست. این همان کودتای خودمان است.
5) اصولا چنین چیزی وجود ندارد و این ساخته ذهن خلاق برادران اطلاعاتی ماست و برای سرگرم کردن مردم در این سرمای زمستان و با هدف خداپسندانه کمک به مردم در جهت صرفه جویی در مصرف گاز درست شده.

آقا من واقعا در پاسخ گویی به سوال فوق وامانده ام. لطفا مددی کنید و مرا از جهل خارج سازید. بگویید که این براندازی نرم دقیقا چیست که اگر به آن مبتلا باشی میگیرنت و در زندان آب خنک بهت میدن بخوری؟ حالا نمیشه شربت بدین؟ فرد مورد نظر چی کارا بکنه بش شربت میدین؟

بیرحمی یا عدالت


دنیا بسیار بیرحم است. بسیار و بسیار. من این را دوست ندارم. از اینکه ناچارم این بیرحمی ها را تحمل کنم هم ناراحتم.

من نمی دانم بشر چرا به دنبال عدالت است، درحالی که چیزی با این مسلک در این دنیا وجود ندارد. این فقط آرزوی ماست. تلاش ماست. بشر خودش ممکن است به خودی خود عدالتی را پدید بیاورد ولی در جایی که تاثیرات محیط بر سیستم را نیز در نظر بگیریم دیگر فقط بیرحمی است که حکومت میکند.

این عطش بشر برای منجی چیست؟ چرا همیشه با این فکر که کسی می آید که از ما برتر است، از ما توانایی های روحی بیشتری دارد و بر شرارت طبیعت و بشر غلبه میکند و عدالت را به همراه خود می آورد؛ خود را آرام میکند؟

چرا آرزوهای نوع بشر هیچ گاه با امکاناتش تناسبی ندارد؟ چگونه در طول اعصار در حالی که فقط بیرحمی دیده، آرزوی عدالت را در سر میپروراند؟
اصلا چگونه این ایده به ذهنش رسید که عدالت را معنا کند؟ ها. همین. عدالت چیست؟ آیا همین بیرحمی طبیعت است که بعد از زراندود شدن به نمایش گذاشته میشود و برای فریفتن مردمان دون به کار می آید؟

۱۳۸۷ دی ۲۹, یکشنبه

پراکنده ها


1) هر چه بیشتر از انقلاب و کارهایی که بعد از انقلاب انجام داده این نظام و روش اداره کشورش و روش دزدی اش، میفهمم، تنفرم بیشتر میشود و امیدم به اصلاح کمتر.

2) خاتمی به مراتب بهتر از احمدی نژاد است. ولی هم او بود که دریای خزر را لو داد رفت. حتی توان حفظ تمامیت ارضی کشور را ندارد.

3) تیز هوش همیشه یک واحد زمانی از دِد لاین عقب است.

4) بهترین راه برای خرید گوشی و کامپیوتر بهتر، نخریدن است.

BBC فارسی


همین چند ساعت پیش به طور کاملا اتفاقی BBC فارسی را روی کانالهای ماهواره پیدا کردیم. قصد داشتم که وارد کردن مشخصات این کانال در رسیور را بعد از امتحانات در پشته ی کاریم قرار دهم که دست طبیعت پیشدستی کرد.

پسر انگار معجزه ای رخ داده. من از همین نقطه، حمایت معنوی خودم رو از مسئولین و دست اندر کاران این تلویزیون اعلام میدارم. از تعجب دهانم باز مانده بود. واقعا خوشحالم که دیگر نیازی نیست مزخرفات شبکه خبر راتحمل کنم. کیفیت تصویر هم که عالی است. اخبار هم که مستند است و آدم را راضی میکند. فقط چند ساعت است که این تلویزیون را پیدا کرده ام و از تلاشهای مصر خیانت کار-به زعم شبکه خبر و مسئولین خودمان- برای ایجاد یک آتشبس با خبر شدم. با خودم فکر کردم که مصر بیشتر از ما که خودمان را برای مردم غزه پاره کرده ایم برای آنها مفید بوده.

آخر و عاقبت


خدا آخر و عاقبت ما را به خیر کند. اوایل که این بلاگ را راه انداخته بودم، همین چند هفته پیش در واقع!! طی چندین پست پلیس مملکت وحراست و باقی را به باد انتقاد گرفتم، به دو روز نرسید که 3 بار با پلیس و حراست و بسیجیها درگیری پیدا کردم توی خیابان. با خودم گفتم دیگر در مورد آنها نمینویسم که توی خیابان آرامش داشته باشم و هر دقه مجبور نباشم با یکی دست به یخه بشوم.

حالا هم که این مطالب را در مورد بنیاد مستضعفان نوشته ام احتمالا فردا مستضعفان دم در منتظرند که از سر و کولمان بالا بروند. D:

آقا جان مارا تا آخر این هفته رها کنید که این امتحان آخری را هم به سلامتی از سر بگذرانیم. آقا راستی، دعا بفرمایید.

۱۳۸۷ دی ۲۸, شنبه

جاده شمال


این یکی را هم میخواستم با قبلی ها بگویم که یادم رفت.

اینجا را بخوان. خدا وکیلی حرصت نمیگیرد؟

آقایان و خانم ها. توروخدا یکی بیاد به من بگه این بنیاد مستضعفان چیست؟
چرا بنیاد مستضعفان باید اینقدر پول داشته باشد و هنوز بنیاد مستضعفان باشد؟ چرا نامش را عوض نمیکنند و نمیگذارند خزانه مملکتی؟ چرا به دستور رهبر باید درآمد های نفتی بدون هیچ نظارتی-که البته واضح است به این دلیل نظارتی وجود ندارد که این بنیاد زیر مجموعه دولت نیست و به کسی جواب پس نمیدهد تا آنجایی که من خبر دارم- در اختیار این آدمهای احمق قرار بگیرد؟ چرا میگویم احمق؟ چون تمام درامد مردم این مرز و بوم میرود به حساب این بنیاد و همچنان مستضعف هستند. خب برادران، سروران، اگر نمی توانید سر خر را کج کنید، کمی جمع تر بنشینید تا کسانی که میتوانند هم دستشان به سفره برسد تا دفه بعدی که اسمتان در اخبار آمد مستضعف نباشید.

پ.ن. یک نگاه به اینجا بیاندازید، سرتان گیج خواهد رفت. جالب ترینشان باشگاه ایرانیان دبی است. خدا را شکر. خدا را صد هزار مرتبه شکر. مستضعفین مملکت اسلامی گل و بلبلمان، دبی را مقصد ایده آل سفر میدانند و هر از چند گاهی دست منزل و بچه ها را میگیرند و حال و هوایی عوض میکنند. پس به حکم وظیفه مسلمانی برماست که وسایل آسایش و آرامش مسلمانان را فراهم آوریم. مخصوصا حالا که این برادران دینی از مستضعفین جامعه هستند و برما خدمت به آنها واجب شده به واسطه دستور امام!!

آخه برادر، مستضعفین تو دبی چی کار دارن؟ به خدا نذریهای شهر خودشان به قدر کفایت خوب است، دیگه اینقد تابلو؟؟؟

پ.ن2. فکر کنم عنوان بنیاد مستضعفان برای این پست مناسبتر بود... ولی قرار نبود اینطور شود!

پ.ن3. این فقط به خاطر این مرض من در تهیه مطلب است که ذیل یک عنوان مطالب گسترده ای را میگنجانم. هنگام درست کردن پاورپوینت هم هر یک صفحه ام به اندازه ی 2 صفحه مطلب میگیرد... عذر تقصیر.


شرح حال


1) دوستان:
دوست عزیزی دارم که با آرامشش مرا آرام میکند.
دوست عظیمی دارم که روزه سکوت گرفته و لب از لب نمیگشاید.
رفیق بیمعرفتی دارم که مرا طرد کرده و جواب تلفن را هم دیگر نمیدهد.
رفقایی دارم که از بیمعرفتی من گله میکنند و من هم امتحانات را بهانه میکنم!

2) امروز نتیجه امتحان مخابرات را دادند. استاد نمیدانم از کدام دنده پاشده بود. پایان ترم 16 شده بودم و در کل 12. :-o اصلا حق اعتراض هم قائل نبود برای کسی. حسابی حالمان را کرد تو شیشه.

3) آخرین امتحان هم آخر این هفته است. با گندی که این مخابرات بر کارنامه ام میزند، امید معدل این ترم هم بر باد رفت...

4) دیروز کنفرانس خبری احمدی نژاد بود. اعصابم را خورد کرد و اشک از دیدگانم روانه. چرا باید موجودی تا این حد دروغ گو رئیس جمهور مردمی باشد که با حرف معامله میکنند؟ لیست بلند بالایی تهیه کرده بودم از دروغ ها و کج فهمی های این موجود. به این بسنده میکنم که مانند ماجرای همجنسگرا ها، ماجرای تعیین جایزه 1.5 میلیون دلاری برای سر رئیس جمهوری سوریه* را به کلی منکر شد. البته کاش به صورت آبرومندانه منکر میشد، گفت که همچین چیزی نشنیده است. در حالی که همه ی خبرگزاری ها به کرات به آن اشاره کرده اند در این چند وقته.
همچنین این یکی هم خیلی حرصم رو درآورد: ایشان نمی دانند این انگلیس بود که امپراطوری داشت و نه آمریکا. هیچ وقت در تاریخ امپراطوری آمریکا مطرح نبوده. که البته آقای احمدی نژاد آن را به عرصه تاریخ کشانیده اند.

5) اوضاع شرکت کم کم دارد به هم میریزد. تا دیروز دلم خوش بود که اگر تولیدی نداریم لااقل بده کار نیستیم. امروز فهمیدم که بده کار هم شده ایم...

6) آبرویمان در مسابقات آزاد ایران در خطر افتاده. بیشتر از 2 ماه به آغاز مسابقات مانده و ما هنوز قوانین را به صورت مشخص بر روی سایت قرار نداده ایم. پارسال این موقع که نه، هفته ی دیگر بخش عظیمی از TDP ها را نیز بررسی کرده بودیم.

*اشتباه شد. جایزه برای سر رئیس جمهور مصر تعیین شده بود. که من به اشتباه گفتم سوریه و دوستان تذکر دادند.

۱۳۸۷ دی ۲۵, چهارشنبه

تکذیب میشود


خبر قبلی به کلی تکذیب میشود. اصلا خوشحال نباشید.
دیشب در خصوص خبری که در پست قبلی خوشحال کننده خواندم، با خوشحالی با آقای پدر صحبت کردم. پس از اینکه مرا حسابی شماتت کردند که چرا اخبار را دقیق نمیخوانی، توضیح دادند که این طرح هیچ کمکی به شما نمیکند. صرفا برای گرفتن دیپلم به دبیرستانی ها و بعد از آن برای ورود به دانشگاه به آنها کمک میکند. ولی شما که میخواهی بعد از ورود به دانشگاه و یک بار خروج از آن دوباره به آن وارد شوی، مراحلی که باید طی کنی همان قبلی ها است. هنوز هم باید یک هفته تمام جلوی در نظام وظیفه زندگی کنی که به تو اجازه ی یک بار خروج بدهند.

و اینچنین کاخ آرزوهای شکوفا شده ی من بار دیگر فرو ریخته شد.

۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

خبر خوب برا پسرا


به گفته آینده از این پس سن سربازی 24 سال است. خدارو شکر. کلی از مشکلات برای ادامه تحصیل حل شد.

به نظر میرسه که مجلس به جز خوردن مال مفت، گاهی اوقات کارهای شایان تقدیری هم انجام میدهد.
بدین وسیله از تمام نمایندگانی که از این قانون دفاع کرده اند کمال تشکر را به عمل می آورم.

مشاهیر


بچه تر که بودم وقتی به این فکر میکردم که چطور میشه یکی میشه جزء مشاهیر و به مرتبتی میرسه و صاحب سبک میشه برا خودش(البته بیشتر به مشاهیر دنیای هنر فکر میکردم بچه تر که بودم) به یه جواب میرسیدم. در دنیای روشن بچه گی، من تمام مشاهیر رو دارای یک خصوصیت مشترک میدیدم. و آن این بود که همگی از خانواده های سطح بالا و متمول هستند و از نظر مادی خیالشان راحت بوده که دچار مشکلی نیستند. برای همین تمرکز خود را بر روی روحیات خود متمرکز میکرده اند... و بدین صورت اگر ذوق و قریحه ای هم وجود داشت، شکوفا میشد.

یادم نیست، چند وقت پیش به یه مورد مشکوکی برخوردم که آنقدر ها هم اینطور نبود، ولی شاعر توانایی هم بود. شاید جناب شیون بود. ولی همچنان(شاید یه خاطر دگمی که از دوران قدیم همچنان ریشه هایش در من وجود دارد.) به این نظریه خام خودم معتقدم. گفتم در اینجا بنویسم تا نظر سنجی کنم در این مورد.

لطفا در مورد نظریه من اگر حرفی دارید بگویید. همچنین اگر در باب اینکه چگونه کسی از مشاهیر میشود نظری دارید بگویید.

۱۳۸۷ دی ۲۳, دوشنبه

حوزه خصوصی


به نظر امیر احمد محمدی‌فر، جانشین پلیس آگاهی ناجا، قتلهای ناموسی در حوزه خصوصی و خانوادگی افراد روی می دهد که متاسفانه ناجا و قوه قضائیه توانایی دخالت و پیشگیری از آن را ندارند.

و همه ی ما میدانیم که نوع پوشش اصلا در حوزه خصوصی افراد قرار نمیگیرد و نیروی انتظامی مملکت اسلامی حق دارد که در مورد پوشش مردم تصمیم گیری کند و افراد را به جرم پوشش! بازداشت کند.
همچنین میدانیم که داخل خودرو هم در حوزه شخصی افراد قرار نمیگیرد و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی حق دارد به شما بگوید که داخل خودرو چگونه رفتار کنید و شما را بازداشت کند اگر حال کند.
همچنین درک میکنیم که گوشی تلفن همراه اصلا شخصی و خصوصی نیست و نیروی پلیس حق دارد بدون حکم آن را بازرسی کند و احیانا شما را بازداشت کند.

بله. همه ی ما دقیقا میدانیم که حوزه شخصی چیست. و همه ی ما هم از این وضع راضی هستیم و دکتر احمدی نژاد هم که رئیس جمهور کاملا محبوب همه هست همین ما ها را میگوید که خوشحال و راضی هستیم.

لپ تاپ Dell


طرف، آخونده، توی تلویزیون فحش رو کشیده به آمریکا. همینطور داره میبافه برا خودش...

روی میز، جلوی دستش یه لپ تاپ هستش با مارک Dell...

۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

نه!! :-o


خدای من!!! آیا حقیقت دارد؟؟

این سازمان به کجا میرود؟ با حضور فرد با نفوذی مثل دکتر اژه ای، وضعیت آن بود که بود. حالا ببین چه میشود.

مهندسی ریاضی


چرا هیچ کسی به من نگفت که مهندسی برق معادل مهندسی ریاضی است؟ اینهمه معلم داشتیم که همگی مهندس برق بودند. چرا هیچ کدامشان زبان نجنباند که ای بیخبران مهندسی برق سرابی بیش نیست. شما در رشته برق به ماشین ریاضی تبدیل میشوید. به خدا اگر میدانستم باید با اینهمه فورمول مزخرف سروکله بزنم نمی آمدم برق.


به فاصله 7 ساعت دیگر امتحان مخابرات دارم. در همین لحظه متوجه شدم که یک فصل کامل جزء امتحان است که من تا به حال به آن نگاه هم نکرده بودم. توکل بر خدا. آقا دعا بفرمایید...


۱۳۸۷ دی ۲۰, جمعه

برج


امشب به جای آن باغ که قبلا وصفش را نوشته بودم، همان برج ته کوچه مرکز توجه شده بود.


دنیا


آدم در این دنیا چه چیزهایی که نمیبیند!!! امروز بر حسب تصادف و یا قضا و قدر و یا قسمت و یا پیشانی نوشت و یا شانس و یا اقبال و یا همه ی اینها با هم! وبلاگی دیگر پیدا کردم در این پهنه ی وسیع که دیزاینش کاملا شبیه وبلاگ جدید التاسیس خودم بود. البته این امر به واسطه تعداد بسیار محدود لی اوت های موجود در اینجا اصلا بعید به نظرم نمیرسید. ولی با این حال باز هم برایم جالب بود...

پ.ن. اسم آن بلاگ شیدا است و میتوانید اینجا پیدایش کنید.

۱۳۸۷ دی ۱۹, پنجشنبه

سلطان شله زرد


امروز سلطان شله زرد معروف به عماد آمد دنبالم با هم رفتیم دبیرستان ظرف 3 ساعت شله زردی ساختیم که بیا و ببین. خودمان به قاعده خوراک یک لشکر ازش برداشتیم و رفتیم پی کارمان.
امشب هم هیئت فعال است. التماس دعا...

عماد


یه چند وقتی هستش که دارم بلاگ دوست عظیمم را از اول باز خوانی میکنم. در آن بحث های فلسفی و عقلانی و منطقی و هرچه تو دلت میخواهد اسمش را بذار، زیاد است. هرچه بیشتر میخوانم بیشتر به این گفته رفیقم میرسم که بابا این چیزا "شر و ور" است. بیا بشین سر جات شلوغ نکن.

خدا وکیلی در بحث هایی که ته شان به دین میرسد به شدت احساس سردرگمی میکنم. احساس میکنم که این نه فقط من هستم که سر درگمم. بلکه این بحث ها هم خودشان سردرگمند و این ها به هم که میرسند هم را تشدید میکنند...

پ.ن. با عرض پوزش بابت اسائه ادب نزد آن دوست عظیم. ولی این عین که نه، نقل به مضمون عبارت همان رفیقمان بود با کلی تادیب.

۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

ما رو نیگا


توروخدا ببین لوطی گریو. توروخدا حال میکنی مرام و معرفت بچه هیئتی رو؟ شب عاشورا دلش برا خودش گرفته. هیهات....

دلم تنگه


دلم برا دوران راهنمایی تنگ شده. اون موقع ها که سرخوش بودیم و غصه ی دنیا رو نمیخوردیم. به جاش آلوخشکه میخوردیم. البت اون موقع ها هم پیش میومد که بشینم یه گوشه و به حال خودم گریه کنم. فرداشم مشاور مدرسه بیاد طرفم و ازم بپرسه که مشکلی دارم یا که چی و منم اصلا یادم نباشه که همین دیروز بوده که های های برا خودم گریه کرده بودم. جداً اینطوری بود. مسائل بد از یادم میرفت. فقط یه رد باریکی ازش میموند. نه تاریخ، نه خود مساله. فقط خاطره گریه ش میموند.
عجب روزگاری بود. روزگارش رفته، ولی یه چیزش مونده. اون موقع هم کسی نبود که باش حرف دلم رو بزنم...

بلاگ


من این بلاگ رو را انداختم تا ضمن خالی کردن خودم، حال شیرینگ کرده باشم. ولی ... افسوس که جرأت بیان ندارم. افسوس که بزرگ نیستم. من توانش رو ندارم. این چه دنیایه که ما توش گیر کردیم؟

کاش یه قصه بودیم. کاش یه قصه بودیم که آخرش خوشه. کجاییم ما؟

دلم به هر کی خو کرد، بی وفایی کرد. دیگه چشاش ترسیده. دیگه جرأت ندارم به کسی دل بدم. به هر کی اومدم راز دل بگم، فحشم داد و رفت. میترسم تو هم بری. میترسم.

۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

تحریم


ماهاتیر محمدخواستار تحریم اقتصادی آمریكا شد. چی بگم والا. غلطای اضافه. مردمش چه شانسی آوردن که دیگه کاره ای نیست.
فقط دو روز با مسئولان نظام دم خور شده بنده ی خدا ها. ببین به چه وضعیتی دچار شده. چیز خورش کردن احتمالا.

گفت...


گفت...
لابد میخوای بدونی کی گفت؟ نه برادر، خیال ورت نداره، نمی گم کی گفت. و کجا گفت. خیلی پایـی بشنو که ببینی چی گفت.
گفت مرد اونه که درست ...، نه، راستش نگفت مرد، گفت... هیچی، بماند، تو بگیر همون مرد.
گفت مرد اونه که درست در همون لحظه، در همون آنی که فهمید، راستش یادم نمی آد که گفت فهمید یا گفت دید، حالا این چیزاش مهم نیست، ببین نصفه شبی به چه چیزایی گیر میدی تو هم ها.
گفت مرد اونه که درست در همون لحظه ای که دید داره راه رو عوضی میره، اشتباه کرده، نه، اونو نگفت عزیز، الانه داری با خودت فکر میکنی که گفت که اشتباه خودش رو بپذیره و اعلام کنه، که گفت که به همه بگه و عذر بخواد.نه، اینا رو نگفت عزیز من. دِ یه دقه زبون به دهن بگیر، شلوغ نکن بگم چی گفت دیگه.
گفت که مرد اونه که درست در همون لحظه ای که دید داره راه رو اشتباه میره، برگرده.

همین.
به همین سادگی. لازم نیست کار فوق العاده ای انجام بدی. فقط کافی، فقط میباس برگردی. همین.

پ.ن. یه چیزای دیگه ای هم گفت، ولی گفتنش کار من نیست. اگه دوست داشتی آدرسشو میدم برو از خودش بپرس.


۱۳۸۷ دی ۱۵, یکشنبه

احساس غریبی


1. مقدار میانگین mv با مولفه dc یعنی < v >برابر است.
2. مقدار مربع میانگین mv با مولفه توان dc یعنی v >^2 >برابر است.
3. مقدار مربع میانگین (v^2) (میانگینش) با توان متوسط کل یعنی < v^2 > برابر است.
4. واریانس σ^2 با توان ac ، یعنی توان مولفه متغییر با زمان برابر است.
5. انحراف معیار σ با مقدار rms مولفه متغییر با زمان برابر است.

این روابط کمک میکنند تا مهندس برق در دنیای فرایند های تصادفی احساس غریبی نکند.

داشتم کتاب مخابرات رو میخوندم این جملش کلی بم حال داد.

کاش روابطی رو بدونیم که به مهندس برق کمک میکند تا در دنیا احساس غریبی نکند.

پ.ن. پدرم درومده تا اینطوری که میبینید بشه این پست. اندازه 10 تا پست تپل ازم وقت گرفته.

غیرت


یه سوالی پیش اومده. آدم میتونه به چیزی که روش غیرت داره، به خودِ خودش، غیرتی بشه؟ بعد با خود چیزی که روش غیرت داره مثلا دعوا بکنه؟؟

ای رفیق بی معرفت من















۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

90


ای کاش یه برنامه 90 هم برای دنبال کردن حرکتهای دولت و مجلس داشتیم. اگر همچین برنامه ای وجود داشت، به جای هفته ای یک با باید ساعتی یک بار برنامه میگذاشت تا بتواند بیلیاقتی های مدیران وسران مملکت را به طور کامل پوشش بدهد. برای مثال نگاه کنید به طرح ساده استیضاح وزیر کشاورزی. چند وقت است که دارند اخبار ضد ونقیض میگویند؟ یکی میگه منتفی شد، یکی دیگه فریاد بر می آورد که نه.

اگه یه برنامه 90 بود فردوسی پور آنجا نیازی نبود که مهمانان را برای دعوا کردن تحریک کند، خودشان احتمال زیاد نزده میرقصند...

اگه نبود چی میشد؟


دیروز که تلویزیون داشت راهپیمایی های مردم غیور کشور گل و بلبلمان را نشان میداد، یک لحظه به نظرم رسید که اگر اسرائیل و آمریکایی نبودند که این مردم به آنها ناسزا بگویند، الانه برعلیه کی راه پیمایی میکردند؟

من نمی دونم مسئولین نظام چرا اینقد کینه دارند نسبت به اینا. هرچی نباشه این دو کشور بزرگترین خدمات را که همان حفظ نظام است به اینها میدهند.

امیر پویان شیوا


در پست قبلی گفتم که به یاد ایشان افتادم امروز. وبلاگشان را خیلی ساده پیدا کردم. اینجاست. اسمش "راز" است. ولی خیلی سنگینتر و پربار تر از آن است که بتوانم در یک نصفه روز آن را در شمار بلاگهایی که تعقیب میکنم قرار بدهم.

امید وارم سالم و شاداب باشد و راستی، فهمیدم که حدود یک سال است که متاهل شده اند. و سالگردش هم همیـن هفتـه پیـش بوده، بـرای زندگی مشتـرکشـان هـم به اشان تبریک میگویم.

پ.ن. یه دوست عظیمی بم گفت که بدی معلمی در مدرسه مان این است که معلمی مادام العمر میشود. اون لحظه فکر کردم که میفهمم چه میگوید، ولی الان میفهمم که تازه فهمیدم و اون موقع خیلی دور بودم از مفهوم.


۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

پایبندی


امروز داشتم برا خودم به اهمیت پایبندی به اصول اخلاقی و جوانمردی فکر میکردم. یاد رستم و شغاد افتادم و به نظرم رسید که از زال با آنهمه تدبیر و معرفت و حیلت بعید بوده که کودکی را با چنان طالع نحسی که اخترشناسان جملگی هشدار داده بودند که: شکست اندر آرد بدین دستگاه، رها کند که زیر بته اجنبی بار بیاید. خب معلوم است دیگر که اینچنین میشود؛ وقتی کابلی را برای تربیت کودک انتخاب میکنی نباید انتظار داشته باشی که از اصول جوانمردی بویی ببرد.
حالا وسط این همه فکر یاد معلم عزیزم امیر پویان شیوا افتادم و برادر بزرگش که دو نفری به ما این چیزها را یاد میدادند، و آن امتحان های باصفا شان.

باز به نظرم رسید که خب حالا فرض کن آدم به این اصول پایبند نباشه، چی میشه مگه؟ با خودم میگم که خب اگه به هیچ چیز پایبند نباشی میشی شغاد، حتی رستم زمان هم از گزندت در امان نمیمونه.

بعد یاد جناب دکتر آشتیانی می افتم که وقتی بعد از فارق التحصیلی همراه دوست بیمعرفتم به حضورشان رسیدیم، مرا پند دادند که به یک دین پایبند شوم. گفتند که دینش مهم نیست. فقط پایبندی اش مهم است.

واژه جدید


واژه جدیدی پیدا کردم برای بیشعور که بار معنایی منفی دارد و شنونده را دچار اشتباه میکند. و آن "بی ظرفیت" است. هرچند که بیشعور گستره بزرگتری را در بر میگیرد و فکر نکنم که لغتی بتواند روزی به تمامی جایگزینش شود، ولی با این وجود، به نظرم این مناسب آن معنا است. نظر شما چیست؟

صبح است ساقیا


صبـح است ساقیـا قدحی پرشراب کـن

دور فلـک درنـگ نـدارد شتـاب کـن


زان پیشـتـر که عالم فـانی شود خراب

ما را ز جـام بـاده گلگون خراب کـن


خورشید می زمشرق ساغر طلوع کرد

گربرگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن


روزی که چرخ از گل مـا کوزه‌هـا کند

زنـهـار کاسه سر مـا پر شراب کن


مـا مرد زهد و توبه و طـامـات نیستیـم

بـا ما به جـام بـاده صافی خطاب کن


کـار صواب بـاده پرستیـست حافظا

برخیز وعزم جزم به کار صواب کن


۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه

امنیت اجتماعی


با باز شدن یوتیوب، فیلمهایی رو دیدم که در آنها احمدی نژاد این رئیس جمهور محبوب تمام آحاد و منتخب به رأی مدرم (زکی!!) -البته قبل از اینکه خرشان از پل انتخابات بگذرد- شعار میدادند که مگر مشکل جامعه این است که دخترمان فلان لباس را پوشید و یا پسرمان فلان مدل مو را میپسندد؟ و اینکه دولت بخواهد با این مسائل برخورد داشته باشد را توهین به شعور مردم دانست. و حال که تقریبا 4 سال از آن حرفها گذشته، همه آن را فراموش کرده اند و در خیابان یک چشمشان گوشه چهارراه و میدان را میپاید که نکند گشت ارشاد آنجا کمین کرده باشد...

در همین راستا نگاه کنید این کلیپ را که با یک رپ اعتراضی هم همراهش کرده اند.


فیلتر


ما توی ایران عادت داریم که یه سایتی بدون هیچ دلیل منطقی فیلتر بشه، دیگه به شعورمون بر نمیخوره که بخوان نذارن که از سایتی دیدن کنیم. ولی با این وجود این پیام که شما ایرانی هستی و اجازه نداری از سایت ما دیدن کنی یا چیزی برداری یه جورایی هنوز هم با وجود پوست کرگدنیی که ره آورد جمهوری ولایتی است، آدم رو اذیت میکنه.

پ.ن. خبر خوب اینکه youtube باز شده... به قول یکی از دوستان لابد باز کردن که ملت فیلمای فلسطین و غزه رو سیر نگا کنن. نیست کم تو این چند وقت جنازه تو تلویزیون دیدن.