۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

نه!


یک چند وقتی‌ست که همه چیز خراب می‌شود. جواب‌های منفی از این طرف و آن‌ طرف یکی یکی می‌رسند. نمی‌دانم تو این ۶ ماه اخیر چند بار جواب نه شنیده‌ام. این هفت روزی که گذشت اصلا خوب نبوده.
مضاف بر این بد اقبالی‌های کاری و درسی، انتخابات ریاست جمهوری هم در راه است. این طور که از جمع دوستان فیس‌بوکی‌ام دریافته ام، اقبال به سمت رای دادن به اصلاح‌طلبان است، که متاسفانه بر خلاف ترجیح من است. این ناهمسویی با جامعه در من احساس تنهایی رو بیش تر از همیشه (احساس تنهایی در زندگی دور از وطن مثل نفس دائمی است.) نمایان کرده. 
همزمان تردید در مورد انتخاب‌هایی (یا گاهی صرفا اجبار) که در این چند سال اخیر کرده‌ام مثل موریانه به جانم افتاده. آرام آرام، ذره ذره، اما پیوسته در درونم رسوخ کرده. 
این سه را اضافه کنم به دردهایی که پیوسته در این چند وقت گریبان گیرم بوده، معجون تلخ بد‌رنگی می‌شود. 

تنها اقبالم این است که تابستان است و اندک نوری از این پنجره به درون اتاق می‌تابد. 

یکی از بدی‌های بزرگ‌تر شدن اینه که این جور موقع‌ها می‌دونی که «این نیز بگذرد». ولی سخت‌ست با تمام اینها به یک باره مواجه شدن. یک راه نادیده گرفتن تمامی اینها با هم است که البته اراده قوی می‌خواهد. 
بار قبلی که زرتم قمصور شده بود هم تقریبا همین کار را کردم. قضیه را نادیده گرفتم و به خودم (و به دیگران) دروغ گفتم که موضوع حل شده. حالا اما حتی یادم نمی‌آید که چرا حالم بد شده بود.
انگار که این کار را باید یک بار دیگر هم بکنم. 

یک جنبه مثبت این آخرین رد شدنم در آ.اس.ام.ال. این است که انتخاب راه آینده را محدودتر کرد. حالا فقط باید بین دکتری و پی.دی.انج انتخاب کنم. که البته پیشنهادی هم برای دکتری هنوز در کار نیست. که کار را همچنان آسان‌تر می‌کند. 
تنها مشکلش این است که این انتخاب آنقدرها هم جذاب نیست. 

چقدر دلم برای همه‌جا و همه‌کس تنگ می‌شود این روزها. 
صدای بم کینگ رام با آلبوم آواز گرگ‌ها مرحم است این روزها. 

۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

راز‌ مگو


یک زمان‌هایی در زندگی‌م بوده که حتی نمی‌توانستم حرفم را اینجا مکتوب کنم. اینجا با وجود اینکه خلوت‌ و سوت و کور است و سال تا سال کسی سری نمی‌زند، همچنان مکان عمومی است.

این وقت‌ها خیلی سخت است. ناراحت می‌شوم از اینکه حرفی در دل دارم و اینجا نمی‌گویمش. معمولا آن حرف به خودی خودش ناراحت کننده است. حال حساب کن که ناراحت موضوعی هستم، و چون نمی‌توانم بیانش کنم همچنان ناراحت می‌مانم و باز هم چون نمی‌توانم موضوع را اینجا بیان کنم ناراحت می‌شوم. 


۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

چتر بالای سر


۱- وقتی چتر بالای سر آقا سگه که تو لیوان جا‌مدادی جلو دستم همیشه نگاش به من بود شکست، فهمیدم که دیگه هیچ‌وقت هیچ‌چیز مثل قبل نمی‌شه. 

۲- وقتی صدای موزیک قطع می‌شه، صدای تیک تاک ساعت روی میز شنیده می‌شه.