۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

هواپیما


چند وقتی است وقتی هواپیمایی می‌بینم غصه‌ام می‌شود. چند وقتی است که با دیدن یک هواپیمای در حال نشستن بر روی باند فرود فرودگاه وسط شهر کثیفمان یاد تمام تلخ‌کامی‌هایم می‌افتم.
هواپیما...
می‌گوید اینها که داخلی هستند...

هواپیما برای من شده سمبل شکست، جدایی، خداحافظی‌های اشک‌آلود، بغض‌هایی که باید با لبخند‌های احمقانه خفه‌شان کنی.

همه پروازها در تاریکی نیمه‌های شب انجام می‌شود. انگار که هواپیما شرمش می‌شود که دارد بندها را می‌درد. با شتاب تمام حرکتش را شروع می‌کند انگار که اگر این کار را نکند، آه‌های بیشماری که بدرقه راهش است با دستی نادیدنی جلوی حرکتش را می‌گیرد.

و نگاه‌ها نورهای زیر پا را دیگر کج ومعوج می‌بیند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

حسادت


هیچ شده به یک عروسک حسادت کنی؟ از ته دل آرزو کنی که جای آن باشی؟

۱۳۹۰ خرداد ۲۴, سه‌شنبه

نگرانی‌ها


نگرانی پشت نگرانی. نگرانی از بدبیاری. نگرانی از بابت اینکه آینده‌ام به قوانینی که بر پایه نظرات شخصی انسان‌های مجهول‌ الهویه بنا شده بستگی پیدا کرده. نگرانی از کارهایی که باید انجام می‌داده‌ام و تاخیر. نگرانی از کارهایی که باید در آینده شروع کنم و نمی‌دانم به کجا می‌رسد.

نگرانی در تمام زوایای زندگی‌ام رخنه کرده. تمامش را بلعیده. هیچ ذره‌ای از زندگی‌ام نیست که خیالم در موردش راحت باشد. این از آن بدتر، آن از آن‌یکی بدتر و همان از همه بدتر.

آن وقت همه فکر می‌کنند که تو انسانی بسیار خونسرد و باری‌به‌هر‌جهت و سرخوش هستی. آن وقت آنها که نمی‌دانند که خوشی سر اصلا مهم نیست، و آن خوشی دل است که مهم است. و خوشی دل را چه کسی می‌تواند تشخیص دهد؟

یک زمانی بود که دلم از پنجره‌ی صورتم فریاد می‌زد و همه می‌توانستند از آنجا درون دلم را نگاه کنند. حال معدود کسانی می‌توانند از این پنجره به دلم نگاه کنند و آنها هم که دیگر...

۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

آدلف


سلامتی بنژامن کنستان.
چقدر حیرت‌آور است، نوشته‌ای که بیش از ۲۰۰ سال پیش نوشته شده، خالی از هرگونه اطناب، بدون ذره‌ای توصیف ظاهری، همچنان خواننده را به فکر وا‌ می‌دارد. آدلف به درستی عشق‌های آتشین نادرست را در تنها ۱۰ فصل کوتاه شرح داده است. فقط ۱۰ فصل، از آشنایی تا جدایی دردناک. رنگ باختن تدریجی عواطف چنان با دقت و موشکافانه در این داستان تجزیه و تحلیل شده است که گذر زمان بر آن اثری نداشته.