۱۳۸۷ بهمن ۵, شنبه

مفسد فالارض


شانس آورد که در این دو روز اینترنت نداشتم. وگرنه هرچه از دهانم خارج میشد را به دستانم دیکته میکردم تا بنویسند.

این است افتخار دولت با نظریه آخوندیسم. این است غرور و افتخار این پست فطرتهای تفرقه افکن. دوست صمیمی ات، بعد از سالها دوستی و رفاقت، بعد از آنهمه دوران، با یک مَن ریش بی آید جلویت و بگوید: تو از دین خارج شده ای، عقلت را تعطیل کرده ای و عوامانه رفتار میکنی و حرف میزنی و من از تو برائت میجویم و حکم تو حکم مفسد فالارض است و خدایت را هم شکر کن که به خاطر سالهای دوستی از خونت میگذرم.

ازش میپرسم، چگونه به این نتایج افتخارآمیز رسیدی؟

میگوید: خدای من، در دین آسمانی، که برای هدایت بندگانش به وسیله پیامرش( (ص) ) فرو فرستاد، به من دستور داده که از همنشینی با همچون تویی پرهیز کنم که اگر چنین نکنم جای من در دوزخ خواهد بود. و من با عقلم به این نتیجه رسیده ام که خدا است و دینی دارد و پیامبری فرستاد و آن پیامبر همانا حضرت محمد ( (ص) ) است و کلامش بدون کوچکترین تغییری به من رسیده و من از جهت حق طلبی و خداجویی، خون تو را مباح میدانم.

حالا شما خودت را بگذار جای من. از طرفی میخواهی این احمق کچل را بغل کنی و از این مصیبتی که دچارش شده حفظ کنی، از طرفی دلت میخواهد هر چه فحش ک دار آب دار و درست حسابی است نثار آن آخوند بی پدر مادری که این خزعبلات را یاد این بدبخت داده بکنی. واز طرفی میدانی که این به خاطر وجود این رژیم خون خوار است و دوباره درجه نفرتت به اوج میرسد. و از طرف آخر هم باید حرفی بزنی.

میگویم تو که عقلت را تعطیل نکرده ای و ازش به نحو احسنت استفاده میکنی و خدایت ورای این چیزیست که ما به عنوان خدا قبول کرده ایم، بیا و مرا از این تاریکی خارج کن و برایم بگو که چگونه با عقلت به این همه نتیجه درخشان و خیره کننده رسیده ای؟

میگوید نه خب، من به این نتیجه هم رسیده ام که عقلم کامل نیست و فقط با عقل به تمام این حرفها نرسیده ام. با عقل به همان خدا رسیدم فقط...



خلاصه... سرت را درد نیاورم، باقی اش تکراری است و همه میدانیم که نمیشود آقا جان.

دست آخر گفتم اگر فکر میکنی که با طرد کردن من از این آزمایش الهی سر بلند بیرون خواهی آمد و همانا بهشت برین با تمام مافیه جایگاه ابدیت خواهد بود، چاکرتم هستم.


ولی تو بگو با این درد چه کنم؟

۲ نظر:

ناشناس گفت...

آرش به نظرم این حکومت ما انقدر ها هم بد نیست که تو تموم انرژیتو صرف مبارزه باهاش می کنی(حد اقل تو وب)
چیزی که من راجع بهش فکر می کنم اینه که نه اونقدر خوبه که به به و چه چه کنی ونه انقدر بد که دوست داشته باشی سر نگون بشه...
نمی فهمم تو چرا انقدر بدت میاد

آرش گفت...

من فکر میکنم دلیل ناراحتی من در این ماجرا کاملا واضح باشد.

ثانیا، اینکه شما فکر میکنید این دولت مینیمم ها را دارد و قابل تحمل است، ناشی از طبع بلند شما و قناعت و صبر بیش از حد شماست. در واقع شما نمیدانید که دولت وظیفه دارد وسایل آسایش مردم را فراهم کند، نه اینکه جیب خودش را پر بکند و برای مثال در جنوب اسپانیا جزیره شخصی خریداری کند و به مردم بگوید که کشور فقیری داریم و نباید انتظار مساعدت داشته باشید. بله، درست شنیدید. کشور فقیر. این را خود من از زبان یکی از مقامات بلند بالای سازمان جوانان شنیدم در جواب درخواست کمکی که برای اجرای یکی از پروژه هایم از آنها کرده بودم.

در واقع شما فراموش کرده اید که دولت چه کارها باید بکند.

ثالثا، به نظر خودم، من اگر میخواستم به حق با این دولت مبارزه بکنم، در خانه نمینشستم. پس مبارزه ای در کار نیست. در واقع امیدی نیست.

پ.ن. ای کاش این مطالب را در قالب پستی مجزا میگفتم.