۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

پیر مردی رفت


چهره ی بشاش و خندان دکتر اژه ای از ذهنم پاک نمی شه. همینطور جلسات 19 ام رمضان رو یادم نمیره.(19 ام بود؟) وقتی که من با پررویی تمام میخواستم حرفم را -به نظر آن موقع ام- به یک پیرمرد حالی کنم که علاقه ای ندارد به حرفهایم توجه کند. ولی الان میفهمم که چقدر با صبر و عطوفت به حرف من توجه کرد و چقدر اصرار و تکرار بیجای من بی احترامی بود. و او همچنان با لبخند به حرفهای من گوش میکرد.

من وقتی در آن جلسات شرکت کردم و متوجه شدم که آرزوی قلبی ایشان بازگشت نخبه گان به مملکت است و با وجود اینکه سالها از هجرت بسیاری از آنها گذشته بود، ایشان همچنان امید داشتند، واقعا احساس غرور کردم.

من به عنوان یک سمپادی، دکتر جواد اژه ای را دوست داشته ام و میدارم. و همیشه به خاطر زحمات ایشان از ایشان سپاسگزار خواهم بود.

ایشان حق پدری به گردن تمام سمپادی ها دارند.

از اینجا بخوانید که بر سر چه ماجرای مسخره ای عذرش را خواستند.

در مقابل جایگزین ایشان(در حالی که نمیدانم کیست) یک حالت خوف و رجا دارم. خوف از اینکه اندیشه سمپادی نداشته باشد و با کج فهمی تمام تلاش های 20 ساله دکتر اژه ای و بسیاری دیگر را بر باد دهد. و امید به اینکه شاید کسی بی آید که بتواند سازمان را از این باتلاقی که در آن گرفتار شده و تاثیرش را میتوان در دانش آموزان امروزی سمپاد دید، خارج سازد و افق های تازه ای را برای سمپاد به نمایش بگذارد.

ولی هر چه که هست، حذف کردن دکتر اژه ای با کوله باری از تجربه که بعضا به قیمت گزافی کسب شده اند کاری بس نابخردانه خواهد بود.

ولی با این حال من که هستم که بخواهم نظری بدهم؟

پ.ن. عنوان پست را پیرِ مرد نخوانید. بخوانید پیر مرد (با سکون در ر اول).



هیچ نظری موجود نیست: