۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

سر آغاز

عاشقی

به ناگزیر
خاموش می مانی
خستگی هایت را
با هیچ کس
در میان نخواهی داشت
به ناگزیر
از کنارت می گریزی
دستانت
در پی چیزیست
که خاموشی ات را
به زبان آورد
که با خود نگفته باشی:
از دوست داشتن

این اولین پست رسمی من در ترنم است.
مدتی ست که دارم به این موضوع که چگونه آغاز کنم فکر میکنم.
خب، مدت کمی است که با پدیده بلاگ آشنا شده ام، زیاد با راه رسم این کار آشنا نیستم. راستش اصلا فلسفه این کار رو هم نمیدونستم تا یکی بم گفت: حال شیرینگ. با خودم گفتم که حال شیرینگ خوب است ولی من دفترچه خاطرات خودم را بیشتر دوست دارم. بعد توجه کردم که این دقیقا بر خلاف شیرینگ است وقتی از دیگران بهره میگیری و به دیگران اجازه نمی دهی. این شد که نوشتن حرفهایم در یک بلاگ شد دقدقه ذهنی برای من. حالا هم که اینجا هستم و دارم شروع میکنم.

برای انتخاب عنوان بلاگ با مشکل روبرو شده بودم. هیچ نامی به ذهنم نیمیرسید جدا. تا اینکه یکی از دوستان بسیار عزیزم به دادم رسید. انصافا نامهای خوبی را پیشنهاد داد."ترنم" زیبا ترین و بهترینشان نبود، ولی به نظرم با روحیه من سازگار تر بود. امیدوارم که مطالبی که خواهم نوشت ارزش این عنوان را داشته باشند.
از همین عرض و طول جغرافیایی از این عزیز کمال تشکر را دارم نه تنها به خاطر کمک در انتخاب اسم بلکه به دلایل بسیار دیگری نیز.

حالا بعد از این همه مقدمه چینی چند نکته در مورد این مکان عرض کنم:

این بلاگ هیچ هدف خاصی را دنبال نخواهد کرد. صرفا مطالبی که به ذهن من برسند و برایم مهم باشند در اینجا خواهم نوشت. ممکن است خاطرات شخصی ام را بنویسم ممکن است یک بحث فلسفی مطرح کنم و ممکن است هر مطلب بی ربطی را در اینجا بنویسم.
پس اگر به این بلاگ سر زدید دنبال چیز خاصی نگردید.

من هیچ تخصصی در امر نگارش ندارم. بنا بر این تعجب نکنید اگر نوشته هایم کیفیت کافی را از نظر شما نداشت.

اگر در اینجا بحثی در بگیرد به وضوح در حد سواد و فهم من خواهد بود که در همین آغاز مراتب بیسوادی و بیشعوری خودم را به جهانیان اعلام میدارم.

از آنجایی که ممکن است خاطرات شخصی خودم را بنویسم، اگر احساس کردید که مطالب یک پست به شما ربطی ندارد یا اینکه تذکر داده بودم، لطفا خودتان آدم باشید و نخوانید.

اگر کسی مطالب بلاگ را خواند و بدش آمد اصلا لازم نیست که احساس کند ناچار است به خواندن ادامه بدهد و یا اینکه دعوت رسمی از او به عمل آمده. خیلی ساده دیگر نخواند. همین.

همونطور که اولش توضیخ دادم من زیاد در این امر تجربه ندارم. اگر مطلبی بعدا به نظرم آمد خواهم گفت.
انتقادات و پیشنهادات را پذیرا هستم.

پ.ن. شعری که در اول گفتم از جناب شیون بود.

هیچ نظری موجود نیست: