۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

فحشهای انتخاباتی


ما به چه رو دم از اسلام میزنیم؟

چند هفته ی پیش بود که دو نفر از هم دانشکده ای های عزیز داشتند در سلف دانشگاه مخ مرا به جای غذای جلو رویشان نوش جان میکردند که باید رای داد و اگر رای ندهیم سیب زمینی هستیم از نوع بیرگش... شعار میدادند که خاتمی فلان است و بهمان است، مگر به یاد نداری که در دوران خاتمی چه اتفاقاتی که نیافتاد، ما اینقدری از خدا عمر گرفته ایم که به یاد داشته باشیم که قبل از خاتمی وضع چه بود و بعد از حضور ایشان وضع چه شد و فراموششان شده بود که هم سن من هستند.
خلاصه جماعت بر این باور هستند که باید رای بدهند. تا هم سیب زمینی از نوع بیرگ شناخته نشوند و هم به آزادی های اجتماعی که حقشان است دست یابند و هم وضع مملکت از این نابسامانی خارج شود.

هر چه من گفتم که بَبَم جان، به این حرفها که میزنی نیست، رئیس جمهور در مملکت اسلامی انصابی ست... به خرجشان نمی رفت. بهشان میگفتم که شما با رای دادن به رئیس جمهوری که به قانون اساسی پایبند باید باشد و بر این اساس سوگند میخورد، در واقع به آن قانون رای میدهید و اگر مخالف آن هستید نباید چنین کنید، به خرجشان نیمیرفت.

این ماجرا در ذهن من بود و امروز فحاشی های دو طرف را به هم در اخبار خواندم. آقای خاتمی با روشی سیاستمدارانه و در لفافه فحش نثار این طرف میکند و این طرف که این حرفها حالیشان نیست، مثل دعوا های دروازه غار، همچین روباز، بدون هیچ خجالتی فحش را نثار آن طرف میکند.
ابتدا میخواستم لینک فحشهایشان را بگذارم، دیدم ارزش ندارد.
ولی ما با این همه فحش و فحش کاری که به نام دین خدا، برای دفاع از دین بر علیه جناح مخالف میکنیم که از قضا آنها هم عین همین کار را با همین هدف میکنند، برای یک لحظه، حتی برای یک لحظه لازم نیست به خودمان زحمت بدهیم و فکر کنیم که شاید، شااااایییید اشتباه میکنیم؟ شاید این دین ما رو از فحش دادن منع کرده؟
ما با این وضعمان به چه رو دم از اسلام میزنیم و خود را مدافع آن میدانیم؟

همین چند وقت پیش در بلاگ جناب دون، فیلمی لینک شده بود که در آن پادشاه ایران در زمان سابق هم دم از دین و خدا میزد، و جالب اینجا بود که گفته های ایشان نیز کاملا شبیه گفته های این آقایان بود.

میدانید چه شده؟ دو طرف، شاید هم سه طرف، دارند دعوا میکنند، و همه برای یک چیز دعوا میکنند، با شعاری یکسان. به نظرتان منطقی تر این نیست که به جای پاره کردن گلو، این چیز که همان ثروت این مملکت است بین هم تقسیم کنند تا همه خوشحال شوند و اسلام هم دیگر در خطر نباشد؟

۶ نظر:

ناشناس گفت...

آرش جان، میگن در یک مملکت، دو شاه نگنجند... ما یکی داشتیم (حالا خوب یا بدشو کاری ندارم...) که با تیپا پرتش کردیم بیرون، الان، دو، سه، چهار، پنج و حتی شاید بیشتر، شاه داریم... هرکی داره واسه خودش سلطنت می کنه دیگه... این دعوا ها هم جنگ قدرته... وقتی این همه شاه داریم، طبیعیه که یکی بخواد اون یکیو پرت کنه کنار که خودش به همه ی غنایم برسه. حتی اگه حرفا و حتی طرز تفکر ها هم یکی باشه (که این مورد آخر اصلا نیست...!!!) مسئله سر منم و فردگراییه... هر کی می خواد صداش بره بالاتر تا اونو بیشتر ببینن...
تو یه دعوا، اگه یکی با صدای بلند فحش بده، یکی تو دلش حرفای درست و قشنگ بزنه، همه اونیو میبینن که فحش داده و توجهشون به سمت اون جلب میشه... پس طبیعیه که اینا همشون میخوان بیشتر دیده بشن... و وقتی هم که جنگ قدرت باشه، اصلا مهم نیست که از چه راهی این کارو میکنن... کما اینکه این قضیه حتی بین هم حزبی ها هم مشهوده...
دین و ایمونم تو این مملکت فقط حربه ایه واسه ی اینکه مثلا به مردم بگن که ما خیلی باحال و کار درستیم که البته اینم بعد طی 30 ساله کذایی، دیگه تابلو شده که اینجوری نیست و دستشون خونده شده، منتهی چون یه بازیه احمقانه رو از همون روزای اول موجود شدنشون، با دین شروع کردن، مجبورن که تا آخرش برن وگرنه خودشون، خودشونو ضایع کردن...

سروش

ناشناس گفت...

سلام آرش
با حرفهات موافقم
با اینکه این وسط اسلام مظلوم است موافقم
اما
یادمان باشد وظیفه ما علاوه بر انتقاد اصلاح هم هست
اصلا اسلام برای اصلاح است
تمت....

ناشناس گفت...

سلام
کجا؟
مگر هیات بود؟

آرش گفت...

بعله بود.

ناشناس گفت...

آرش جان تنبل شدی ها... بابا حوصله مون سر رفت ازبس این پستتو خوندیم... ما هم که مثل این آدمای اسکل، هر دفعه که میایم تو بلاگت و میبینیم پست جدید نذاشتی، دوباره همون قبلیا رو می خونیم... بعضی شبا که از بیکاری چند بار میایم تو این بلاگ و هس مس خونیم... بابا بخدا همه ی پستاتو می تونم از حفظ بگم... بیا و یه پست جدید بذار، حتی شده خالی باشه، فقط واسه دل خوش کنک ما...

سروش

آرش گفت...

شما لطف داری برادر.

ولی فکر کنم باید رفرش کنی تا پستای جدید رو ببینی...