۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

به سینا


اونا هم برا خودشون خوبن. برا ملت ِ که بدن. برا ملت خطر دارن. ولی چه میشه کرد؟ ملت اهل خطر کردنن. اگه بشون بگی از این جاده بیا راحت برو، نه کسی تمام هیکلت رو تو راه میگرده نه بت گیر میدن، نه به خاطر خرابی راه ممکنه که بری ته دره اون دنیا... کلا دق میکنن میمیرن درجا.

چه میشه کرد؟

ولی حالا در ارتباط با گفته هات، همونی که قبلا گفتم. :دی. به خودت بستگی داره. بدی رو تو برا خودت میسازی. اون طرف که خودشو بد نمیدونه که اون ریختی ِ که. تازه کلی هم تو دلش ذوق مرگ میشه هر بار تو آینه نیگا میکنه.

بعدم اینکه، بعله خدا درست. ولی پسر خوب مگه نمیدونی که راه مهم ِ . اصلا قضیه تو راه خلاصه میشه. ما که میریم شمال اصلا به خاطر جاده چالوس میریم شمال. حالا ما کلی خوش شانسیم که میرسیم به هدفمون. ولی اون تارگت مهم نیست کلا که. اون راه ارزش داره.
راهت رو برای رسیدن انتخاب کن.

پ.ن. به محمد: راه نظر را چرا بستی؟ ما آدم نظر بازی نیستیم کلا، ولی چیزی راهش بستس آدم رو وسوسه میکنه.

پ.ن.2. این مطالب رو به همین صورت تو بلاگمم میذارم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اوهو! چقدر من معروفم!