۱۳۸۸ خرداد ۲, شنبه

face book


چهره نامه هم (به قول آن دیگر دوستمان که نه ما ایشان را میشناسیم و نه ایشان ما را) فیلتر شد. عصبانیت ام زیاد است.

این مفهوم وتن چیست؟ وتن یا که وطن؟ وطن ما دیگر دسته ای برای تکیه ندارد، پس وتن است.
ولی با این همه؛ این چیست که من از کودکی به آن عشق ورزیده ام و در گوشم خوانده شده که جانم فدای خاکش و چون چنین خوانده شده این چنین هم خواهد شد؟ ولی اگر چنین خوانده نشده بود آیا جانم فدای این خاک میشد که بشود اگر میشد؟ چرا من باید وتن ام را دوست داشته باشم؟ چرا باید این خاک برایم مهم باشد؟ چرا باید برایم مهم باشد که احمدی نژاد خزائن آن را حراج کند یا نکند؟

چرا باید برای جایی که در آن برایم احترامی قائل نیستند ارزش قائل باشم؟ چرا باید به این موضوع فکر کنم که آیا واقعا بعدها حسرت آن آرزو را - که به دنبال سرزمین آزادی میگردم - خواهم خورد یا نه؟

این چهره نامه سرگرمی خوبی شده بود این روزها. دوستان دوران قدیم را پیدا کرده بودم و حتی دیداری هم ترتیب داده بودیم.
از این که این سایت فیلتر شده ولی آن 360 که ملت فقط برای فضولی کردن و دیدن عکسهای دخترها ازش استفاده میکردند هنوز آزاد است حرصم میگیرد.

آقا جونم من به عنوان یک انسان جوان 21 ساله در این مملکت گل و بلبل احساس خفقان میکنم. چرا نباید آن را ترک کنم و در جای راحتی (اگر باشد) زندگی کنم؟
این که در من اثری از مقاومت و ایستادگی و مبارزه دیده نمی شود عجیب است؟ این که امیدی به مبارزه ندارم عجیب است؟ این که به جای مقابله با ظالمی که خود را عادل میخواند میخواهم هم ظلمش و هم عدلش را ترک کنم عجیب است؟ اینکه نمی توانم حضور در کنار ظالمانی را که دین را مضحکه خیمه شب بازیشان قرار داده اند را تحمل کنم عجیب است؟

فیس بوک را بسته اند و فرِندز فور سل را باز گذاشته اند... واقعا حماقت تا به کجاها رفته در مملکت امام زمان؟؟

۱ نظر:

ناشناس گفت...

ma ke kalak rashti zadim bazesh kardim dadash.... khasty begu, behet begam refigh!!!soroush