۱۳۹۳ شهریور ۲۸, جمعه

بی تابی


احساس بی تابی می کنم.حس می کنم کاری دارم که انجام نداده ام. البته درست هم هست. تعداد کارهایی که در لیست از تاریخ مقررشان می گذرند زیاد می شود. 
دلم می خواهد خیلی کارها انجام بدهم. دلم می خواهد چشم باز کنم و آن تصویری که از خودم دارم را ببینم. ولی آن تصویر با چیزی که امروز هستم متفاوت است. برای رسیدن به هدف باید تلاش کرد. این کار را هم می کنم. سعی می کنم کارهایی که لیست می شوند را انجام دهم. کارهایم را لیست می کنم که فراموش نشوند. دنبال می کنم که چه چیزی انجام شده و چه انجام نشده. با این حال انگار که چیزهایی از قلم می افتند. نمی دانم دقیقا چه چیزهایی. این همه احساسات کمی مضطربم می کند. 

--------

امروز مامان آمد اینجا. فضای خانه کاملا تغییر کرد. هنوز چند ساعت نشده که رسیده و خانه کاملا منظم است و البته تمیز. این جایی است که دوست دارم در آن زندگی کنم. :) کاش مامان همیشه اینجا بود. کاش گرمای وجودش همیشه اینجا می ماند.


هیچ نظری موجود نیست: