۱۳۹۳ شهریور ۱۲, چهارشنبه

ظاهر اشتیاق


هفته ی پیش برای کاری که با دوستان آلمانی شروع کرده ام چند ویدئو از خودم ضبط کردم که توضیخ بدهم که هستم و از کجا آمده ام و چه کار می کنم. ویدئو ها می بایست حالت خوش آیند و دلفریبی می داشت. من هم تمام تلاش خودم را کردم که لبخند بزنم و تا می توانم اشتیاق خودم را نشان بدهم. بعد از ضبط با دیدن صورت خودم در فیلم واقعا وحشت کردم و اگر خبر نداشتم فکر می کردم که در مجلس عزا مشغول سخنرانی هستم. صورتم چنان جدی و بی لبخند بود که انگار در تمام زندگی بویی از شادی نبرده ام. 

علاوه بر این، نتایج جدید نظرات و بازخورد همکارنم به تازگی به دستم رسیده. خیلی از حضرات نظرشان بر این باب بوده که من احترامشان نمیکنم به قدر کفایت و در مباحثه عوض پیش بردن کار مسائل را شخصی می کنم. این موضوع بسیار باعث تعجب من شد، چون همیشه تصویر ذهنی کاملا متفاوتی از این از خودم داشته ام و دارم. خوبی کار در این بود که حداقل نظرات منفی دفعات قبلی تکرار نشده بود و این موضوعات تازگی داشت. که نشان دهنده این است که تلاش های قبلی مسمر ثمر بوده. 

بعد از عمری دنباله رو مکتب "با مردم چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود" بودن، تازه فهمیدم مشکل همینجاست. ظاهر زمخت و نخراشیده به همراه پوست کرگدنی باعث شده که مردم از دستم فراری باشند. رفتاری که من ترجیح می دهم، مستقیم و بدون حاشیه و جدی است. خیلی رفتارهایی که (حالا کم کمک می فهمم) ممکن است باقی خشن و دور از احترام بدانند برای من عادی ست.
حالا می فهمم که باید با مردم آنطوری که «آنها» دوست دارند رفتار کنم نه آنگونه که دوست دارم با من رفتار شود. 
در ثانی، مردم با هم تفاوت می کنند و ممکن است عکس العملهای مختلف داشته باشند؛ بنابر این، تصور اینکه رفتاری که مورد پسند من باشد برای باقی هم خوش آیند است به نظر مردود می رسد و جای تامل دارد. 

در هر صورت، تصمیم جدی گرفته ام در راستای تغییر ظاهرم. باید تلاش کنم لبخندی زیبا داشته باشم و ظاهرم احساسات درونم را نشان دهد. همچنین باید یاد بگیرم چگونه دیگران تواضع را تعریف می کنند.

هیچ نظری موجود نیست: