۱۳۹۰ آبان ۱۳, جمعه

دستِ دلِ قسی


چقدر حرف دارم بزنم. ولی نمی‌توانم. انگاری که دستی گلویم را گرفته و فشار می‌دهد. فشار می‌دهد که نفس بیرون نیاید تا نکند صدای ناله‌ای از میانش شنیده شود.
‌می‌دانم این دست ازان کیست. این دست دل است. دلم راه گلو را بسته، تا صدایی از من خارج نشود.

پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا: فی بعدها عذاب فی قربها به گور پدرت که السلامه

هیچ نظری موجود نیست: